رسول اکرم (ص‌): حق را بگو و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت گری نهراس.
جمعه 1403/07/27 Friday - 2024 18 October الجمعة ، 15 ربيع الآخر ، 1446
ساعت
1402-01-01 08:22 شماره خبر : 2938 http://sobhtoos.ir/short/V9r0M 0

به گزارش صبح توس، سالی که نکوست از بهارش پیداست و بهار امسال مشهد متفاوت است از سال‌های گذشته؛ سال‌هایی که در فراغ یار گذشت و ما ناگزیر بودیم چهره یار خراسانی خویش را از قاب تلویزیون نظاره کنیم و حسرت بکشیم که ای کاش بار دیگر میزبان حضرت یار می‌شدیم. امروز به فضل پروردگار ۳ سال چشم انتظاری ما تمام می‌شود و چشممان به جمال جانانمان روشن می‌شود. پیش از ظهر آماده رفتن می‌شوم و قلم و دفتری برداشته و باعجله سوی حرم می‌روم. در طول مسیر با خودم می‌گویم خدا کند که قلم کم نیاورد تا بتوانم این میزبانی شیرین را در حد توانم به خوبی به تصویر بکشانم. به خیابان امام رضا ع میرسم. اتوبوس ها دیگر گنجایش مسافران را ندارند. مسافرانی که به عشق رهبر راهی حرم شده‌اند. زمزمه‌هایشان به گوش می‌رسد که از یکدیگر زمان شروع سخنرانی را می‌پرسند و نگران از اینکه نکند دیر برسند. به ورودی باب الجواد می‌رسم. سلامی و اذن دخولی و وارد می‌شوم. ورودی‌های بازرسی را که می‌بینم فقط خدا خدا می‌کنم دیر نشود و بتوانم از این صف‌های طولانی به موقع عبور کنم. وارد صحن جامع می‌شوم که فریادهای «لبیک یا خامنه‌ای، تا خون در رگ ماست خامنه‌ای رهبر ماست، ای رهبر فرزانه آماده‌ایم آماده، وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد» طنین انداز صحن شده است. چشمم به صف‌های طولانی صحن که می‌رسد از خادمی می‌پرسم صف برای چیست که پاسخ می‌دهد برای ورود به رواق امام خمینی و دیدار حضرت آقا. تازه متوجه می شوم این اول راه است و باید ساعت‌ها در صف‌هایی بمانم که ۶، ۷ ردیف است و به طول یک سوم صحن جامع. خادمی میگوید این صف ها بعد از نماز تشکیل شده است اما برخی ها از ساعت ۵ صبح اینجا نشسته‌اند تا اولین کسانی باشند که رهبر را ملاقات می‌کنند. به میان جمعیت میروم. با بانوی اصفهانی که مرتب شعار «جانم فدای رهبر» سر می‌دهد صحبت می‌کنم. یک ساعت و نیم در صف منتظر است و می‌گوید ایستادن زیر این آفتاب سوزان سخت بوده اما شیرینی آن بسیار بیشتر است. باورم نمی‌شود ولی نعمتمان را تا ساعاتی دیگر میبینم. من به عشق آقا آمده‌ام. هر چند که سال‌های گذشته هم می آمدم اما امسال شرایط طوری شد که عاشقانه مشتاق این دیدار بودم. چرا که امسال با اتفاقاتی که کشور عزیزمان پشت سر گذاشت رهنمودهای رهبری آبی شد بر آتشی که در جامعه شعله‌ور شده بود و بصیرتم امروز برای این دیدار بیشتر از دیروز است. خانمی دیگر کالسکه کودکش را داخل صف جلو می‌برد که با واکنش خدام روبه رو می‌شود که ورود کالسکه به رواق ممنوع است و باید تحویل امانات دهد. او می‌گوید ایرادی ندارد کالسکه را یک گوشه میگ‌ذارم اما باید بروم رهبرم را ببینم. از او علت این همه اصرار را می‌پرسم. عنوان می‌کند ما هر ساله به عشق رهبر از اصفهان به مشهد می‌آمدیم تا اینکه کرونا موجب سلب توفیق شد. امسال حدس می‌زدیم رهبر تشریف بیاورند بنابراین چند روز قبل خود را به مشهد رساندیم. بچه ام را آورده‌ام تا از همین کودکی عشق به ولایت به او تزریق شود. یکی از مجاوران نیز بیان می‌کند: ما دو ساعت در صف هستیم و شاید رهبر را نبینیم و توفیق حاصل نشود اما همین که در هوایی نفس می‌کشیم که رهبر نفس می‌کشد برایمان کفایت می‌کند و روزی ناممان ثبت خواهد شد که برای دیدار ولی نعمتمان در صف ایستادیم. حضور اتباع خارجی برای دیدار با رهبری حضور یک بانوی پاکستانی در صف توجه همه را به خود جلب کرده است. او دیگر چرا؟ هر چند که نمی تواند به زبان ما سخن بگوید اما عشق و علاقه و شوق دیدار یار به خوبی در چهره‌اش نمایان است. اینجاست که ثابت می‌شود ولی نعمت ما ولی نعمت عالمیان است. شوق دهه نودی‌ها برای دیدار یار علی، کودک دهه نودی را در صف می‌بینم که پای لخت روی گرمای سوزان صحن ایستاده و از خستگی این پا و آن پا می‌کند. به سراغش می‌روم و با لبخند می‌گوید من عاشق رهبر هستم. زهرا خواهر ۱۲ ساله علی نیز می‌گوید من با خودم گفتم ۱۲ سال از عمرم گذشته است اما نتوانستم رهبر را ببینم. به مادرم گفتم باید به دیدار ایشان برویم. زهرا فریاد میزند: «ای رهبر فرزانه آماده‌ایم آماده». بانویی شیرازی با همان لهجه زیبایش عنوان می‌کند: این روزها که شرایط جامعه سخت و طاقت فرسا شده است فقط سخنرانی‌های حضرت آقا ما را آرام میکند. چرا وقتی می‌شود ایشان را از نزدیک دید خود را محروم کنیم و از تلویزیون پای رهنمودهایشان بنشینیم. وی ادامه می دهد: من مطمئن هستم رهنمودهای ایشان که بعد از هر شرایط سخت نوید خوشی و درست شدن اوضاع را می‌دهند قطعا برای امیدواری و دلخوشی ما نیست و خبرهای خوبی در راه است. وقتی ایشان می‌گویند پیشرفت علمی و اقتصادی در راه است پس قطعا این اتفاقات خوب رقم می‌خورد. دختر دهه هشتادی که در صف ایستاده با این سخن خادم که «دیگر در صحن جا نیست و از نمایشگرهای بیرون حضرت آقا را ببینید» اخم بر صورتش و اشک بر چشمش حلقه میزند. «خواهش میکنم به آنهایی که درون رواق هستند بگویید کمی کوچکتر بنشیند آخر من فقط یکبار ولی نعمتمان را دیده‌ام. نمی خواهم بدون دیدار ایشان از اینجا بروم». اشک جاماندگان صدای بلندگوها بلند می‌شود که دیگر داخل رواق امام خمینی (ره) جا نیست و برخی جاماندگان اشک می‌ریزند و از صف خارج می‌شوند و برخی هم همچنان امیدوارانه در صف‌ها ایستاده‌اند. شعارهایی که در رواق امام خمینی (ره) سر داده می‌شود در تمام فضای صحن جامع می‌پیچد. آری امروز  مشهد پروانه‌وار گرد علی می‌گردد. جان ایران، تاج سر ما، یار خراسانی ما خوش آمدی. سایه‌ات از سر ما کم نشود حضرت یار. گزارش: سارا آویشی انتهای پیام/
اخبار مرتبط
نظرات

آخرین اخبار