رسول اکرم (ص‌): حق را بگو و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت گری نهراس.
دوشنبه 1403/07/30 Monday - 2024 21 October الاثنين ، 18 ربيع الآخر ، 1446
ساعت
1402-02-11 06:02 شماره خبر : 3267 http://sobhtoos.ir/short/4Zr3k 0

به گزارش صبح توس، قصه دفاع از ناموس، قصه امروز و دیروز نیست؛ قصه از  1400 سال پیش شروع شد که حسین (ع) برای دفاع از ناموسِ مردم مقابل یزید هوس‌باز شمشیر کشید. و اما پیروان حسین (ع) همان راه پیشوایشان را می‌روند و علیه چشم‌چرانی‌ها و هوس‌های اشرار شمشیر که هیچ، با اعضا و جوارح و دست‌های خالی به جنگ بی‌ناموسی می‌روند. اگر قدّاره‌شان بدن عباس 15 ساله را پاره‌پاره کند و او را نخستین شهید غیرت کند یا چاقویشان شاهرگ علی، آن طلبه جوان را بدرد، باز هم هستند جوانانی همچون حمیدرضا که قلبشان را به تیغ اشرار بسپارند و حسین‌گونه از نوامیس مردم دفاع کنند. نوجوان 15 ساله نخستین شهید امر به معروف عباس اِبدام نوجوان 15 ساله خرم‌آبادی، نخستین شهید امر به معروف است که در یکی از روزهای  جمعه ماه مبارک رمضان در راه نماز جمعه و در حال انجام فریضه نهی از منکر در پارک لاله تهران و در دفاع از نوامیس مردم به شهادت می‌رسد. یکی از اوباش از جورابش قدّاره درآورده و بلافاصله در قلب شهید فرو می‌کند. قدّاره را هفت بار در بدن فرو برده و در می‌آورد و هر بار بخشی از اعضای بدن شهید خارج می‌شود. به این ترتیب با بدن پاره پاره و لبان تشنه به شهادت می‌رسد. خنجر مفسدان عیاش بر پیکر «رشید» 21 ساله شهید رشید آقایی‌دوست جوان 21 ساله تهرانی است. او به واجبات دین اسلام بسیار اهمیت می‌داد، در نزدیکی منزل پدربزرگش خانه‌ای بود، که شب‌ها افراد مفسد در آن جمع شده و با برپایی مجلس عیش همسایگان را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند، گاه به علت مستی مفرط و باخت قمار در خیابان با یکدیگر دعوا می‌نمودند. آقائی شبانه آنها را به کلانتری بردند. اما پس از مدتی کوتاه آزاد شده و رشید را تهدید به قتل کردند و سرانجام هم با ضربات قمه او را به شهادت رساندند. شهادت «قدرت‌الله» برای هدایت همسایه شهید قدرت‌الله محمدی، یکی دیگر از شهدای امر به معروف استان همدان است. او در حالیکه همسایه خود را به اجرای احکام اسلامی دعوت می‌کرد و او را از ادامه رابطه نامشروع با زنان فاسده نهی می‌کرد، به شهادت رسید. محمدی به علت خونریزی مغزی در بیمارستان امام خمینی (ره) پس از ۲۴ ساعت بی‌هوشی به شهادت رسید.   ماجرای شهادت «تقی» 61 ساله و سکوت اهالی محل! شهید تقی اسدی خوشکارسرانی دیگر شهید امر به معروف ساکن تهران است که در میدان راه آهن با جوانی شرور درگیر شد. اسدی سعی داشت جوان را با واجبات دین مبین رسول اکرم (ص) و حفظ حرمت بانوان در خیابان آشنا سازد، اما جوان که غرق در تمایلات شیطانی بود، به طرف او حمله کرد،‌ و او را در سن ۶۱ سالگی به شهادت رساند. اهالی محل به علت ترس از شرارت جوان و خانواده‌اش حاضر به شهادت در دادگاه نشدند. شهادت «قاسم» برای نجات مربی قرآن شهید قاسم سجادیان، شهید 26 ساله شهر سیدان از توابع شهرستان مرودشت است. خانم سالاری معروف به محمدی که مربی قرآن و ذاکر اهل بیت و از شاهدان عینی شهید سجادیان است در خصوص نحوه شهادت او می‌گوید: «ما برای استفاده از طبیعت حومه سیدان به آنجا رفته بودیم و ناهار که خوردیم راه افتادیم تا به شیراز برگردیم، در کوچه باغ‌های مسیر، یک پیکان قهوه‌ای چند بار از ما سبقت گرفته و ما را خاک دادند و نهایتا در آن گرمای هوا و خلوتی مسیر کمی جلوتر راه را بر ما بستند. یکی از آنها با چاقو زیر گلوی شوهرم گذاشت و نفر دوم از شیشه عقب تا کمر وارد ماشین شد و ما را اذیت می‌کرد و هر چه ما التماس می‌کردیم، تمسخر می‌کردند. در حال استغاثه بودیم و در اوج ناامیدی یک مرتبه متوسل به آقا ابوالفضل(ع) شدم که بی درنگ جوان رشیدی که محاسن زیبایی داشت، با خودرو از راه رسید و پیاده شد. ابتدا آنها را به اسم صدا زد و گفت با اینها چه کار دارید؟ این‌ها میهمان ما هستند گناه دارند. آن دو گفتند: قاسم راهت را بگیر و برو، در کار ما دخالت نکن. شهید با کلمات متین چند دقیقه با آنها صحبت می‌کرد اما نهی لسانی بی تاثیر بود. آنها با شهید درگیر شدند اما قاسم عزیز، بسیار رشید بود هر دوی آ‌ن‌ها را گوش‌مالی داد و در مقابل تهدید آنها خم به ابرو نمی‌آورد. قاسم ما را سوار ماشین کرد و گفت تا من هستم بروید. ناگهان یکی از آن دو خبیث از داخل ماشین دشنه بزرگی آورد و در یک آن، در سینه شهید فرو کرد و هر دو پا به فرار گذاشتند. فریاد یا حسین یا حسین ما بلند شد. شهید دست بر شکم، ما رادلداری می‌داد تا این که وسیله‌ای از راه رسید و آن عزیز را به درمانگاه محل برد. ما خودمان را به آنجا رساندیم. شهید روی تخت خوابیده بود و در حالی که ما گریه و زاری می‌کردیم به من گفت: خواهر ناراحت نباش، من که چیزیم نیست، به خدا اگر در این راه کشته هم شوم، وجدانم راحت است». سرانجام، پس از انتقال آن دلاور مرد، به بیمارستان شهید مطهری مرودشت روح پاکش در ساعت شش عصر جمعه هجدهم تیر ماه سال هفتاد و هشت در جوار حق مأوا گرفت. شهادت «محمود» به دلیل تذکر به دختر و پسر جوان شهید محمود توفیقیان، از بسیجیان فردیس کرج در حالی که به محل کارخود عزیمت می‌نمود، بخاطر تذکر برای رعایت شئونات اخلاقی در انظار عمومی جان خود را از دست داد. این جوان بسیجی در حال مراجعه به محل کارش در حاشیه نیروگاه منتظرقائم با دختر و پسری که با وضع زننده در خودرو بودند روبرو می‌شود. بامشاهده این وضعیت وی به آنها تذکر می‌دهد که مورد توجه قرار نگرفته و با پیگیری بعدی این جوان بسیجی، راننده خودرو را با دنده عقب به حرکت در می‌آورد که در نتیجه آن مهندس توفیقیان نیز به همراه خودرو به زمین کشیده می‌شود. مسافت طی شده توسط خودرو و کشیدن این جوان بسیجی چند صد متر بود که در نهایت با کوبیده شدن به دیوار خودرو متوقف و مهندس توفیقیان دچار ضربه مغزی می‌شود .راننده که قصد متواری شدن از صحنه ارتکاب جرم را داشت از سوی شاهدان دستگیر و تحویل مامورین انتظامی می‌گردد. جوان بسیجی نیز بلافاصله به سمت بیمارستان تامین اجتماعی منتقل می‌شود که به علت شدت جراحت وارده قبل از رسیدن به بیمارستان به شهادت می‌رسد. شهادت «هادی» با زبان روزه شهید هادی محبی، در روز دوم ماه مبارک رمضان در میدان امام حسین (ع) تهران با ضربات چاقو به ناحیه گردن به شهادت رسید. روز دوم ماه رمضان بود، هادی برای اقامه نماز به مسجد رفت، خسته به نظر می‌رسید، دو ماه تمام روزه بود، به نزدیک مغازه رسید. شلوغی جمعیت را کنار زد، مقابل مغازه‌اش پسری ایستاده بود و فریاد می‌کشید، نگاهی به او انداخت. پسر دو ساعتی قبل از بازداشتگاه آزاد شده بود و حال عادی نداشت،‌ هادی وارد مغازه شد. پسر نعره کشید:«بیا بیرون». محبی آرام به خیابان رفت تا بلکه با صحبت او را آرام نماید، در همین لحظه چاقویی به دستش خورد، خون لباسش را سرخ نمود. پسر چاقو را به گلوی هادی چسباند و در یک لحظه پیکر خونین هادی بر زمین افتاد. با مشاهده این صحنه مردی به خیابان دوید و با آهن به کمر پسر زد و او را به زمین انداخت. پسر چاقو را به طرف او گرفت، اما دسته چاقو شکست. دو روز بعد هادی در میان بغض‌های شکسته بسیجیان و نگاه غمگین پدر به خاک سپرده شد. خنجر آدم‌ربایان بر قلب «تیمور» شهید تیمور حسن‌زاده در روز چهارشنبه سال 79 پس از اقامه نماز مغرب و عشاء زمانیکه از حسینیه قائم (عج) شهرری به منزل بازمی‌گشت، گروهی از افراد شرور را دید که در حال ربودن کودکی پانزده ساله ‌بودند. حسن زاده برای نجات نوجوانان به همراه دوستانش ابتدا سعی می‌کند، با آنان به ملایمت صحبت نماید. اما آنان به علت نوشیدن مشروبات الکلی از حالت عادی خارج شده و با سلاح سرد به بسیجیان حمله می‌کنند و حسن زاده در این درگیری بر اثر اصابت چاقو به ناحیه قلب به شهادت رسید. فرزند سه ساله شهید در همین حادثه بر اثر اصابت ضربات چاقو از ناحیه بینی مجروح گشت. قاتل پس از این واقعه از محل متواری گشت. اما پی‌گیری بسیجیان عرصه را بر او تنگ کرد و سرانجام وی با حضور در اداره اگاهی خود را به مقامات قضایی تسلیم کرد. شهادت «محمدعلی» در ارتفاعات درکه شهید محمدعلی قاسم زاده در روز بیستم خردادماه سال 1356 قدم به دنیای خاکی نهاد. او با اتمام دوره کارشناسی مدیریت عازم خدمت سربازی شد، هنوز سه ماه از خدمتش باقی مانده بود که به همراه پسرخاله‌اش محسن که تازه از کانادا به ایران آمده بود، جهت تفریح به ارتفاعات درکه رفت. در میان راه سه پسر نوجوان به دختری تعرض کردند و دختر از شدت ترس شروع به گریه کردن نمود. محمدعلی جلو رفت و به آنها اعتراض کرد، اما ناگهان پسرک نوجوان چاقویی را مقابل او گرفت، قاسم‌زاده بدون اینکه کلامی بگوید، از آنجا گذشت اما او به دنبال آنها دوید و با ضربات چاقو او و محسن را مجروح ساخت. چند لحظه بعد پیکر مجروح محمدعلی توسط آنها از پل به پائین پرتاب شد. شهیدی از جامعه بسیج دانشجویی شهید فرخ‌رضا فقیهی‌فر سال 80 ترم آخر رشته مهندسی برق قدرت در بجنورد بود و با مجموعه امر به معروف بجنورد همکاری داشت و جزو رابطین قضایی خراسان نیز بود. از همان بدو ورود به دانشگاه، شخصیت جذاب وی مسئولین دانشگاه و بسیج دانشجویی را به خود متمایل کرد. شب شهادتش با خواهرم که او نیز در بجنورد درس می‌خواند قرار بود به مشهد بیایند هنوز به ترمینال نرسیده بودند که از ستاد امر به معروف تماس می‌گیرند که سفر به مشهد را به تعویق بیندازد و خود را برای ماموریت آماده کند، رضا با تمام فروتنی و تواضغی که داشت با وجود اینکه یک ماه خانواده را ندیده بود درخواست ماموریت را قبول می‌کند و با چند تا از پاسداران به محل مربوطه که  محدوده ای خارج از بجنورد است اعزام می‌شود تا یکی از باندهای فساد محدوده بجنورد را متلاشی کنند. پس از ماموریت با توجه به اینکه هوا هم مه‌آلود بوده است رضا و یکی از دوستانش در کنار جاده می ایستند تا سوار خودروهای گذری شوند اما متاسفانه پس از برخورد با مینی بوس با فاصله 2 متری به کنار جاده پرت می‌شود و همانجا به شهادت می‌رسد. خنجر اشرار بر شاهرگ «علی» شهید علی خلیلی طلبه جوان تهرانی، شام نیمه شعبان تصمیم می گیرد بعد از هیئت رفقای نوجوانش را از نارمک تا محله خاک سفید تهران بدرقه کند. شاید نگران بود. اضطراب اینکه نکند نیمه های شب برای هم هیئتی های کم سن و سالش خطرساز باشد. غیرتش اجازه نداد تنها راهیشان کند. اما در میان راه متوقف شد. غیرتش به جوش آمد. عده ای خناس در حال آزار و اذیت دختر جوان بودند. دخترک وحشت زده کمک می‌خواست. علی تاب نیاورد و امر به معروف کرد و پس از گلاویز شدن، شاهرگ علی زیر تیغ دزدان نوامیس رفت و علی  پس از ماه‌ها دست و پنجه نرم کردن با بیماری، شهد شهادت را نوشید. «حمیدرضا» جدیدترین شهید غیرت از دیار سربداران شهید حمیدرضا الداغی جدیدترین شهید عفت و غیرت است که به تازگی خون پاکش در شهر سبزوار بر زمین ریخته شد. او در یکی از معابر شهری سبزوار پس از آنکه تعرض کنندگان به دو دختر جوان را مورد تذکر لسانی قرار می‌دهد، به منظور دفاع از همشهریان خود وارد درگیری شده و پس از مورد آنکه به شدت مورد اصابت ضربات سلاح سرد قرار می‌گیرد به فیض شهادت نائل می‌شود. غیورمردان سرزمین من اگر بارها رگ گردنشان را بزنند یا قلبشان را بدرند باز هم حاضر نیستند سکوت کنند و مصلحت‌اندیشی و تعلل. در مرام آن‌ها سکوت یعنی به خاک کشیدن غیرت. یعنی ذبح آزادگی و مردانگی. انتهای پیام/10023  
اخبار مرتبط
نظرات

آخرین اخبار