درباره نویسنده
از مشهد تا حلب؛
روایت مادر از چشمانتظاری تا شهادت
پنج سال چشمانتظاری، دعا و دلتنگی، سهم مادری شد که فرزند ۲۰ سالهاش برای دفاع از حرم اهلبیت(ع) راهی سوریه شد و هرگز بازنگشت؛ مادری که امروز از مشهد تا حلب، روایت صبر، ایمان و وداع با پسری را بازگو میکند.
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری تحلیلی «صبحتوس»؛ در خانهای که هنوز نام «محمد آرش» در آن زنده است، هر خاطره بوی انتظار میدهد. مادری روبهروی ما نشسته که سالهاست با عکس فرزندش حرف میزند؛ پسری که راه حلب را به شوق دفاع از حرم انتخاب کرد و بازگشتش، سالها بعد، تنها در قالب یک جمجمه رقم خورد. این گفتگو، روایت مادری است از تولد تا شهادت، از وداع تا صبری که هنوز ادامه دارد؛ روایتی از مشهد تا حلب.
فاطمه حسینی مادر شهید محمد آرش احمدی در گفتگو با خبرنگار «صبح توس»؛ با بیان اینکه محمد آرش در ۶ خرداد ۱۳۷۵ در بیمارستان شهید هاشمینژاد مشهد به دنیا آمد، اظهار کرد: سه ماه پس از تولد محمد، پدرش از دنیا رفت. محمد آرش تنها پسر من و آخرین فرزند خانواده بود و چهار خواهر بزرگتر از خودش داشت.
وی با ادامه داد: محمد آرش پسری بسیار پر جوش و خروش و فعال بود. من علاقه بسیاری به او داشتم و با بقیه فرزندانم فرق داشت. البته بعضی میگویند چون تنها پسرت بوده به این اندازه دوستش داری، اما واقعیت چیز دیگری است؛ این علاقه به خاطر خصوصیات و اخلاق منحصر به فرد او بود.
ادب و احترام محمد آرش
مادر شهید احمدی؛ با بیان اینکه محمد آرش بسیار اهل احترام گذاشتن به بزرگترها، بهخصوص همسایهها بود، ادامه میدهد: ادب او زبانزد همه شده بود؛ مثلاً هر وقت وارد اتوبوس، مغازه، صف نانوایی و غیره میشد، با صدای بلند سلام میکرد و دستش را روی سینهاش میگذاشت.
وی اضافه میکند: خیلیها جواب سلامش را نمیدادند و فکر میکردند محمد آرش مشکل روحی دارد و مسخرهاش میکردند، اما او ناراحت نمیشد و با همه مشغول صحبت میشد و از کسی به دل نمیگرفت و میگفت: «اول سلام کردن، سنت پیامبر است.».
مادر این شهید گرانقدر بیان میکند: یادم میآید وقتی کلاس دوم دبستان بود، آن زمان که شیشههای شیر بود و به هر خانواده دو عدد رایگان میدادند، از مدرسه که برمیگشت، کیفش را داخل حیاط میانداخت، زنبیل قرمز همسایه را که پیر و ناتوان بود برمیداشت و مدت طولانی داخل صف میایستاد تا برای آنها شیر تهیه کند و وقتی زنبیل را تحویل میداد، به خانه میآمد.
شخصیت و ظاهر محمد آرش
وی بیان میکند: محمد آرش بسیار شیکپوش بود و به ظاهرش رسیدگی میکرد. همیشه لباس مرتب و اتوکشیده میپوشید؛ حتی تا ۱۷ سالگی کراوات میبست. به او میگفتم: «کراوات خوب نیست.» میگفت: «چه اشکالی دارد؟ این آدم را مرتب نشان میدهد و خوشپوش میشویم.
مادر شهید اینگونه خاطرهای از ادب پسرش نقل کرده و میگوید: محمد آرش موقع بیرون رفتن از خانه همیشه پشت سر من بود و یادم نمیآید هیچ وقت جلوتر از من راه رفته باشد. گاهی به بچهها میگویم کاش لااقل یک بار به صورتش سیلی میزدم یا دعوایش میکردم تا خیالم راحت شود که بچه بدی هم بوده و اینقدر دلتنگش نشوم.
علاقه به مسجد و اهل بیت
وی ادامه میدهد: محمدآرش در دوران کودکیاش همیشه با من به مسجد، روضه و هیأت میآمد و حتی زمانی که او را با خودم نمیبردم، دنبالم راه میافتاد و چادرم را میگرفت و هر طور شده به مسجد میآمد.
مادر شهید احمدی میگوید: محمد آرش عاشق امام حسین علیهالسلام و حضرت رقیه سلام الله علیها بود. تولدش در هشتم محرم و شهادتش در هفدهم محرم، نشانی از عشق او به اهل بیت بود.
تصمیم به اعزام به سوریه
وی ادامه میدهد: وقتی جنگ سوریه شروع شد، محمد آرش به من میگفت: «مادر اجازه بده تا به سوریه بروم.» اما من همیشه مخالفت میکردم و میگفتم هم سن تو کم است و هم اینکه جنگ سوریه به ما چه مربوط است؟!
این مادر شهید بیان میکند: چند وقت گذشت تا اینکه یک روز آمد و گفت: «مادر همه ما یک روز میمیریم. اگر بعد از ۱۲۰ سال از دنیا رفتید، میخواهید به حضرت زینب سلام الله علیها بگویید که با اینکه نیاز به دفاع از حرم بود، اما چون محمد آرش تک پسر بود، من اجازه ندادم به سوریه برود؟!» آنجا بود که انگار یک نفر من را از یک درّه بلند پرتاب کرد و از یک خواب بیدار شدم و اجازه دادم محمد آرش به سوریه برود.
اعزام و شهادت
مادر شهید احمدی با اشاره به اینکه محمد آرش پنج مرتبه به سوریه رفت که بار آخر به شهادت رسید، بیان میکند: یادم میآید که یک روز دوشنبه بود که محمدآرش راهی شد. اولین بار بود که روی پلهها برگشت و دوبار خداحافظی کرد. جلو راه پله خودش را روی پاهای من انداخت، بوسید و گفت: «مادر برای من دعا کن، برای دوستانم دعا کن تا به آرزوهایشان برسند و شهید شوند.» و رفت.
این مادر شهید مدافع حرم با بغض میگوید: شب شام غریبان امام حسین (ع) بود که از مسجد برگشتم، محمد آرش تماس گرفت و در آخر صحبتش گفت: «مادر تو را به خدا سپردم، اگر اذیتت کردم من را حلال کن.» این جمله را که گفت، قلبم فرو ریخت و استرس گرفتم که نکند آخرین صحبت ما باشد.
مادر شهید احمدی ادامه میدهد: محمدآرش از مدافعان تیپ فاطمیون، ۱۷ محرم سال ۹۵ در ۲۰ سالگی در شهر حلب و منطقه عملیاتی العماره به شهادت رسید.
دوران مفقودالاثر بودن
وی بیان میکند: پنج سال از شهادت پسرم میگذشت و دیگر طاقتم طاق شده بود. هر کسی در میزد، بدون کفش میدویدم جلو در تا نکند محمد آرش باشد و دیر در را باز کنم. زمستانها که باران میآمد، زیر باران میرفتم و در هوای سرد میگفتم: «چطور من کنار بخاری گرم باشم و بچهام زیر باران دشت سوریه باشد؟»
این مادر گرانقدر شهید ادامه میدهد: تابستانها با اینکه هوا خیلی گرم بود، کولر روشن نمیکردم و میآمدم جلو آفتاب و میگفتم: «خدایا من چطور زیر باد کولر بنشینم و محمد آرش زیر آفتاب داغ سوریه باشد.». تا اینکه یک چله برداشتم و هر روز از خانه تا حرم مطهر رضوی بدون کفش با پای پیاده میرفتم و از امام رضا (ع) میخواستم که حداقل یک انگشت از پسرم را برگرداند تا دلم به همان خوش باشد.
بازگشت جمجمه و دفن
این مادر داغدیده می گوید: روز سی و نهم بود که وقتی به خانه برگشتم، دخترم گفت از بنیاد شهید تماس گرفتند و فردا میخواهند به خانه ما بیایند. روز چهلم به آخرین زیارت رفتم و خیلی بیتابی کردم و برگشتم به منزل. آن وقت بود که از بنیاد آمدند و خبر دادند محمد آرش تفحص و شناسایی شده و قرار است برگردد.
مادر شهید احمدی در حالیکه اشکهایش رو با گوشه چادر تمیز میکند، ادامه میدهد: پیکر او به جز جمجمهاش هنوز به وطن بازنگشته است، زیرا داعش سرش را از بدنش جدا کرده بود.
اخلاق و شخصیت در نگاه خواهر
اکرم احمدی خواهر شهید نیز در گفتگو با خبرنگار ما از برادرش چنین میگوید: از برادر گفتن برای من سخت است، خصوصاً حالا که دیگر او را در کنارم ندارم. وقتی به مادرم اصرار میکردم تا اجازه بدهد به سوریه برود، خیلی سخت میگذشت. محمد آرش بسیار فروتن و اهل خودنمایی نبود. بسیار اهل شوخی و امیدوار به زندگی بود و برای آینده برنامه داشت.
وی با بیان اینکه محمدآرش میگفت از سوریه که برگردم، سراغ فلان شغل میروم و ازدواج میکنم، ادامه میدهد: جنگ و آرزوی شهادت در جای خودش بود و زندگی کردن هم جای خودش را داشت. او یک تکتیرانداز ماهر بود و چند نیرو زیر مجموعهاش داشت اما همیشه میگفت من پشت جبهه هستم و خیاطی و آشپزی میکنم.
خواهر شهید عنوان میکند: کولهپشتی محمد آرش را روز آخر خودم بستم و او با ذوق وسایلش را میداد تا داخل کوله بچینم. آنقدر خوشحال بود که انگار نه انگار قرار است به جنگ برود، گویا میخواست عازم سفر تفریحی شود.
وی با اشاره به اینکه برادرم ذرهای ترس و درنگ برای رفتن به سوریه نداشت، میگوید: وقتی کوله را به دستش دادم، گوشی تلفن همراهش را درآورد، عکس پسزمینهاش عکس خودش بود که زیر آن نوشته شده بود: شهید محمد آرش احمدی. به او گفتم: تو که هنوز شهید نشدی، این چه کاری است؟ گفت: «نه، خیالت راحت، این یک راز است بین من و تو.» وقت خداحافظی آرام در گوشش گفتم: «مراقب خودت باش که اسیر نشوی.» در جوابم گفت: «نگران نباش، هر چه خدا بخواهد همان میشود.»
ایثار و شجاعت محمد آرش در جبهه
جوادی یکی از همرزمان شهید آحمدی که جانباز جنگ تحمیلی هم است، میگوید: با اینکه محمد آرش جای پسرم بود، اما خیلی باهم رفیق بودیم. یکبار در سوریه زانوی من آسیب دید و نمیتوانستم از محل استراحت به غذاخوری بروم، اما محمد آرش هر روز با هر سختی برایم غذا میآورد و کمک میکرد تا به نمازخانه بروم، وضو بگیرم، لباسهایم را میشست و کارهای شخصیام را انجام میداد.
یکی دیگر از دوستان شهید احمدی تعریف میکند: یک عملیات داشتیم که دشمن با ادوات سنگین و تانک آمده بود. مجبور بودیم قدمبهقدم عقبنشینی کنیم. محمد آرش پشت تیربار قایم شد و با ما برنگشت، همین که داعشیها نزدیک شدند، بلند شد و همهشان را به رگبار بست و ۱۵ داعشی را هلاک کرد. آنها مجبور شدند عقبنشینی کنند و وقتی بعد از عملیات دنبال کسی میگشتیم که این کار را کرده باشد، باورشان نمیشد که این جوان کمسن و سال این همه آدم را هلاک کرده باشد.
همرزم دیگری میگوید: معمولاً صف شستن لباس خیلی شلوغ و طولانی بود، چون هم آب و هم امکانات کم بود. یک روز که صف را دیدم و پشیمان شدم و برگشتم، محمد آرش با اصرار لباسهایم را گرفت و برد و گفت تو خستهای برو استراحت کن. دیدم لباسها کامل و تمیز شسته و خشک کرده و به من تحویل داد. از این کارها زیاد میکرد و نمیگذاشت کسی کارش روی زمین بماند.
پیکر مطهر شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون، محمدآرش احمدی، پس از پنج سال مفقودالشدن، روز ۲۰ شهریور ۱۴۰۰ کشف و هویت وی شناسایی شد.
انتهای خبر/
خبرنگار: وجیهه محمدحسنی
درباره نویسنده
نظرات:
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!
- وصیتنامه شهید ناصرالدین باغانی
- یوم السجاد قوچان، اثبات ارادت به یادگار کربلا
- خواندن نماز لیله الدفن برای شهدای خدمت
- پارک بانوان نیشابور؛ گامی در ارتقای زندگی بانوان
- دستگیری سلطان عینک خاورمیانه در طرقبه شاندیز
- مقاومت ایران و زوال ابهت دروغین رژیم صهیونیستی
- برگزاری قرعهکشی مسکن ملی کاشمر در دهه فجر
- وصیتنامه شهید محمود کاوه
- استخر دانشآموزی قوچان افتتاح میشود
- «ویرانی» قطب صنعت چوب شمال شرق کشور است
آخرین اخبار
- نماز عامل یکپارچگی و صلابت نیروهای مسلح است
- خدمات هوشمند ثبت احوال تایباد در مسیر توسعه
- هیأت اجرایی و نظارت شوراهای تایباد انتخاب شدند
- هیٱت اجرایی و نظارت انتخابات تربتحیدریه مشخص شد
- توسعه پروازهای عربستان به مشهد
- اوج توانایی جسمانی در چه سنی است؟
- ماهرجب بافضیلتترین زمان تشرف به حرم امامرضا(ع)
- توزیع ۱۵۰۰ بسته یلدایی بین کودکان بی سرپرست
- بازاریان گناباد شب یلدا کنار مردم ایستادند
- برگزاری بیستوششمین نمایشگاهتخصصی لوازمخانگی، صوتی، تصویری در مشهد
- مشاهده بیشتر