جنگ، گنج میسازد و سرهها را از ناسرهها متمایز میکند و غربال میکند انسانهای مدعی را و «زهرا تلگردی» یکی از آن افرادی است که در کوران جنگ، به الماس بدل شد و درخشید.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «صبح توس»؛ نام جنگ که میآید برخی رنگ میبازند، برخی به دنبال راه فرار میگردند و قرار از کف میدهند؛ اما عدهای هم هستند که جانبرکف، اسلحه بر دوش، به دشمنان میتازند و اینها گنجینههای دفاع مقدساند.
اما سربازان جانبرکف، اسلحههایی متفاوت دارند، یکی تفنگ به دست میگیرد همچون شهید محمود کاوه، یکی بیسیمچی میشود همچون حسین جهانپور، دیگری قلمبهدست میگیرد و تاریخ را ثبت میکند همچون شهید امیر حلم زاده و اما آن یکی دیگر.
آن یکی دیگر دختری است که از تمام صبر و محبتش، اسلحهای میسازد بیخطر اما تاریخساز.
او شاید در خط مقدم نبود؛ اما بسیاری از پیروزیهای خط مقدم مرهون تلاشهای بیوقفه این دختر است؛ دختری که افتخار میکند به سقا بودن و در کنار آن امدادگری در کوران جنگ.
با خرج خودم راهی جبههها شدم
زهرا تلگردی ۱۷ سال داشت که به عنوان امدادگر هلالاحمر، از تربتجام راهی مناطق جنگی شد. آن زمانها که برخی به دنبال راه گریز بودند، او کولهبار سفر بست و با خرج خودش راهی جبهههای حق علیه باطل شد.
گرد پیری بر روی چهره زهرا تلگردی نشسته و حالا حدوداً ۶۰ ساله شده است. او میگوید: در عملیات والفجر ۱ و حمله محرم به عنوان امدادگر به مجروحان و رزمندگان خدمت میکردم.
آن زمان که تعدادی از خانوادهها حتی با اعزام پسرانشان مخالفت میکردند، پدر زهرا، خودش دخترش را به رفتن تشویق میکند. خانم تلگردی ادامه میدهد: پدرم خیلی تشویق میکرد و دوست داشت که به کشورمان و به رزمندگانی که برای دفاع از خاک پاک میهنمان از جان مایه میگذارند خدمت کنیم.
او بیان میکند: هلالاحمر ۳ روز پیش از مراجعه من، امدادگر اعزام کرده بود از این رو به من و همکارم، خانم ابراهیمی گفتند باید برای اعزام بعدی صبر کنیم، اما پدرم گفتند صبر جایز نیست، باید با اتوبوس و هزینه شخصی حرکت کنیم.
او برگبرگ خاطراتش را ورق میزند تا میرسد به اهواز. یاد میکند از پل کارونی که درست پایین آن مخابرات قرار داشت. هر چه فکر میکند نام نقاهتگاه را به یاد نمیآورد، میگوید: ۴۳ سال گذشته است و دیگر حافظهام خیلی یاری نمیکند.
وقتی نام مخابرات را میبرد یک خاطره در ذهنش جرقه میزند، پس ادامه میدهد: در دوران نقاهتمان سرپرست خواهران، خانم چیذری و همسرشان، آقای چیذری ما را برای تماس با خانوادههایمان به مخابراتی که کنار پل کارون قرار داشت میبردند.
خانم تلگردی از نقاهتگاهشان برایمان میگوید، از اینکه آنجا هزار تختخواب داشت برای رزمندگان و مجروحان جنگ. از اینکه درست در گوشهای از این نقاهتگاه جانبازان موجی بستری بودند و مسئولشان برادران بودند. حرفهای زیادی برای گفتن دارد و ما نیز گوشی شنوا برای شنیدن تمام این حرفها.
بنویسید مرهمی بر زخمهای جنگ
او ادامه داده و بیان میکند: شبهایی که پاتک میزدند آمادهباش بودیم و زمانهایی که تعداد مجروحان زیاد بود و شیفتمان نبود میگفتند از اتاق خواهران نیروی کمکی برود و ما داوطلبانه و از خدا خواسته میرفتیم و نبض و فشارخون رزمندگان را میگرفتیم، روی برگه ویزیتشان میگذاشتیم تا در نهایت دکتر آنها را ببیند.
زهرا تلگردی ۶ ماه در جبههها حضور داشته است و همواره کوشیده است تا مرهمی بر زخم جنگ باشد. او میگوید: آن زمان آمپولهایی شبیه به ماژیک بودند که ما خیلی راجع به آنها کنجکاو بودیم، میخواستیم یکی از آنها را باز کنیم؛ اما خواهر و برادر چیذری تأکید داشتند که اگر این آمپولها را بیهوده بشکنیم، مدیون خواهیم شد چرا که هر کدام از آنها میتوانست جان یک مجروح را نجات دهد؛ بنابراین ما دیگر به آنها دست نزدیم.
او حالا مادر پنج فرزند است و سردوگرم روزگار را بهخوبی لمس کرده است؛ اما وقتی به یاد یکی از خاطرات آن روزها میافتد، بیاختیار اشک میریزد و میگوید: بعدازظهر شیفتم نبود و داشتم استراحت میکردم. یکی از خواهران اتاق عمل آمد، به شدت ناراحت بود و گریه میکرد. او تعریف کرد باند سر مجروحی را باز کرده بود که یکباره مغزهای سرش کف دستش ریخت و همان جا، در دم جان باخت.
سکوت کرده و اشک میریزد. گویی گرد خوشیها و ناخوشیهای این سالها، چیزی از غم جانکاه آن روزهایش کم نکرده است.
زهرا تلگردی بیان میکند: خیلی دوست داشتم خط مقدم بروم؛ اما متأسفانه اجازه نداشتم چرا که آنجا ظرفیت تکمیل بود و نیازی به حضور من نبود.
از او میپرسم این همه انگیزه و شجاعت را از کجا آورده بود؟ و او در پاسخ میگوید: وقتی رزمندگانی را میدیدم که شناسنامهشان را دستکاری میکنند تا در جبههها حضور داشته باشند و یا زمانی که مجروحان ۱۳ ساله را برای درمان میآوردند، با خود میگفتم ما هم باید پابهپای این جوانان خدمت کنیم و شانه خالی نکنیم.
زهرا تلگردی سقایی امدادگر بود. او میگوید: همیشه با پارچ آبی به دست بین مجروحان حرکت میکردم تا هر کس آب میخواهد به او آب بدهم به همین خاطر احساس سبکی میکنم چرا که برخی روزها بود که به تشنگی و عطش هزار رزمنده را برطرف میکردم و آنها را سیراب میکردم.
دو بار به رزمندگان خون اهدا کردم
زهرا تلگردی ابراز میکند: همان روزهای ابتدایی از ما آزمایش خون گرفتند تا گروه خونیمان مشخص شود چرا که وقتی برای اتاق عمل نیاز به خون داشتند بتوانند از ما کمک بگیرند. من برای کمک به رزمندگان دو بار خون دادم.
از روزی یاد میکند که دیگر جنگ آرام شده بود و تا حدودی آرامش به کشور بازگشته بود. او بیان میکند: از یک نظر خوشحال بودیم که کشورمان توانسته است حریف دشمنی شود که جهان پشت او ایستاده بود و از سویی دیگر ناراحت بودیم و گریه میکردیم چرا که دیگر فرصت خدمت به رزمندگان اسلام به پایان رسیده بود.
زهرا تلگردی پس از پایان خدمتش از پا ننشست و مدتها در بیمارستانها و خانه بهداشتهای روستاها کارآموزی میکرد. او ابراز میکند: آرزوی شهادت دارم و اگر همین حالا هم بگویند فلسطین نیاز به امدادگر دارد، با جانودل میروم.
دیدار با رهبر معظم انقلاب، آرزوی دیرینه من است
او که آرزوی دیدار رهبر معظم انقلاب را در سینه دارد میگوید: روز حمله پهپادی ایران به اسرائیل خیلی خوشحال شدم و از اعماق قلبم آرزو کردم خدا از عمر من بکاهد و به عمر امام و پیشوایمان، حضرت آقا بیفزاید.
او میگوید: ما قویترین رهبر جهان را داریم و همواره باید گوشبهفرمان ایشان باشیم.
زهرا تلگردی زنی قوی است، زنی است که فرسخها فاصله را پیموده است تا در کوران جنگ، مرهمی بر زخم جانبازان و رزمندگان باشد. او قوی است و همواره میکوشد که قدرتش را برای فرزندانش به ارث گذارد. او بیان میکند: اگر جنگی صورت بگیرد من از فرزندانم که پاره تنم هستند، دل میکنم و خود آنها را راهی جبهه خواهم کرد. به امید سربلندی کشور عزیزمان ایران.
سعیده حیهدر
انتهای خبر/
- دستگيري سارق به عنف در رشتخوار
- پس از نوریزاده چه کسی فرماندار سرخس میشود؟
- عملیات «وعده صادق» هوشمندانه و دقیق اجرا شد
- بسیج سازندگی همواره یاری رسان محرومان است
- پایداری آب شرب در ۱۰ روستای رشتخوار
- تجهیز تراکتورهای کشاورزی به دستگاه ردیاب در خواف
- دو دلداری که سه دلداده تقدیم انقلاب کردند
- ساره، «پروانهای» در پیله درد
- عملیات «وعده صادق» دلم را شاد کرد
- روایت کامل مجروح شدن جوان باغیرت کاشمری
- ساواک و سعودی حریف این بانو نشدند
- برگزاری اردوی جهادی دامپزشکی در کاشمر
- جانباز شیمیایی تربتجامی به جمع شهدا پیوست
- ایجاد اشتغال برای 693مددجوی بهزیستی نیشابور
- طوفان با سرعت ۶۰ کیلومتر کاشمر را درنوردید
- جراحت جوان کاشمری در دفاع از نوامیس مردم
- اجتماع خانوادگی فرمانده مهدی (عج) در تربتحیدریه
- معدومسازی بیشاز یکتن موادغذایی فاسد در فیروزه
- شورای «ایجاد ترافیک» تربتحیدریه
- نظر شهید مطهری درباره تعطیلی شنبه
- پرچم بارگاه رضوی در آستان برادر ایشان
- پرچم گنبد رضوی در بیمارستان قوچان
- روستای چاهنسر میانجلگه بزرگترین روستای خورشیدی کشور است
- همزمان با روز ولادت امام مهربانیها در مشهد
- جاده سیلزده سرخس
- هدف اصلی دشمن تغییر ذائقه سیاسی جامعه است
- مشق «بابا» با خون دل
- راه دسترسی به روستای شوریجه سرخس ایجاد میشود
- وضعیت اشتغال در رشتخوار بهزودی دگرگون میشود
- معاون اول رییس جمهور وارد مشهد شد
- خسارات تگرگ و طوفان به مزارع کشاورزی رشتخوار
- شناسایی مشکلات برای مدیریت بارندگی در مشهد
- ساخت ۱۵۰۰ واحد مسکونی روستایی برای مددجویان
- تمامی معابر شهری مشهد باز است
- حریق بزرگ انبار چوب در مشهد اطفا شد
- بیشاز 200برنامه فرهنگی در دهه کرامت نیشابور بزرگ
- خسارت ۴۰۰ میلیاردی سیل به بخش کشاورزی تربتحیدریه
- امام رضا (ع) واسطه تفاهم شیعه و سنی
- جشنواره «تاک پلو» در خلیلآباد
- جشن بزرگ روز دختر در رشتخوار
- افتتاح بخش ویژه بیمارستان امام حسین (ع) تربتحیدریه
- نظر شهید مطهری درباره تعطیلی شنبه
- امدادرسانی هوایی به روستای شوریجه سفلی سرخس
- انتظار ساخت کتابخانه نیلشهر تربتجام 15 ساله شد
- وصيتنامه شهيد محمود عبداللهزاده سریش
- سوره «نساء» آیه ۹۵ تا ۱۰۱
- شنبه روز تعطیلی دشمن است
- بهترین آرزوها برای اسرائیل!
- خدمترسانی 27گروه جهادی در سیل نیشابور
- رژیم صهیونستی به سرنوشت صدام دچار خواهد شد
- مشاهده بیشتر