رسول اکرم (ص‌): حق را بگو و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت گری نهراس.
دوشنبه 1403/06/26 Monday - 2024 16 September الاثنين ، 13 ربيع الأول ، 1446
ساعت
1403-06-04 08:39 شماره خبر : 8317 https://sobhtoos.ir/short/VbrB0 0
یادداشت

ماه صفر که آغاز می‌شود، سفر آغاز می‌شود؛ سفری از من تا به امام حسین (ع) و این مشی عشقی است در مسیر بهشت.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «صبح توس»؛ هر چه به اربعین حسینی نزدیک و نزدیک‌تر می‌شویم، به همان اندازه دل‌های بیشتر روانه کرب و بلا می‌شود و برخی بار سفر بسته و عازم می‌شوند تا در مسیر مشایه، کنار قدم‌های جابر قدم بردارند و با او در عزای حسین شریک شوند. 

ما نیز روانه شدیم، راهی بهشت تا در کنج شش گوشه‌اش دلمان آرام گیرد. 

به عمود یک که رسیدیم بند دلمان پاره شد، آخر باید یک به یک عمودها را می‌شمردیم تا لحظه دیدار نزدیک شود اما همه مابی‌تاب رسیدن و وصل بودیم. 

راه طولانی بود اما عشق خستگی سرش نمی‌شود و هر لحظه به عطش وصلش افزوده می‌شود. 

گاهی تند می‌رفتیم تا زودتر به وصال حضرت یار برسیم و گاهی خستگی چنان چیره و غالب می‌شد که شمرده گام برمی‌داشتیم و خاک پای زوار الحسین را سرمه چشم می‌کردیم. 

تشنه که می‌شوی کافی است چشم بچرخانی تا موکب‌های مختلف تو را آب و چای و شربت مهمان کنند و اما امان از لب تشنه حسین، امان از حنجره خشکیده حضرت علی اصغر؛ آن هنگام که حتی برای گریه نیز نایی نداشت. 

و امان از دل زینب که در روز حشر عاشورا، صبورانه ایستاد و چیزی جز زیبایی ندید. 

در مسیر مشایه قدم بر می‌داریم و با خود می‌اندیشیم که حسین بن علی در واقعه عاشورا بر روی دلش پا گذاشت و از جان و مال و اولادش گذشت تا بیرق و علم دین مبین اسلام را بالا نگه دارد اما ما از چه گذشتیم تا حسینی بمانیم؟ نکند تنها از عمودها بگذریم و کوله‌مان پر باشد از منیت و هوای نفس. 

کوله بارمان را زیر و رو می‌کنیم، یک مشت غرور، دو مشت حسادت و مشتی ریا. 

همه را بر می‌داریم و در مسیر مشایه به خاک تفتیده عراق می‌بخشیم. 

قدم بر می‌داریم و با هر قدم کوله بارمان سبک‌تر می‌شود، احساس پرگشودن می‌کنیم اما پاهایمان در این دنیای فانی لنگر انداخته است پس روح‌مان کبوتر وار پر می‌کشد تا سرزمین عشق و سرزمین بیداری. 

و کربلا سرزمین بیداری است، اینجا جایی است که خفتگان بر می‌خیزند و با آب فرات، خواب غفلت را از سر می‌پرانند و بیدار می‌شوند. 

به کربلا می‌رسیم، شهر حزن و اندوه. شهری که مهریه حضرت مادر را از پسرش دریغ کردند. 

ابتدا به پابوسی حضرت ابالفضل العباس می‌رویم و چشم‌هایی گریان صدایش زده و می‌گوییم:بی‌دست کربلا دست مرا بگیر. 

او را صدا می‌زنیم و التماسش می‌کنیم که ما را حبیب امام زمان‌مان کند، می‌خواهیم که این جسم خاکی و این دنیای فانی ما را از امام‌ حاضر و غائب از نظرمان دور نکند. 

می‌خواهیم که برای زندگی مهدوی دست و پایمان مانع نشود. 

از حرم این حضرت در میان ازدحام جمعیت به سوی بارگاه منور سومین اختر تابناک امامت گام بر می‌داریم و بین‌الحرمین را صفا و مروه می‌کنیم تا در نهایت به وصال یار می‌رسیم. 

جسممان خسته است اما جان‌مان در میان سختی راه به گوهری ناب بدل شده‌است. 

گوشه‌ای از صحن و سرای حضرت می‌نشینیم، سفره دل باز می‌کنیم و از خوان کرامت امام به قدر وسع‌مان توشه بر می‌گیریم. 

زیارت عاشورا می‌خوانیم و از حضرت مدد می‌گیریم تا ما جزو آن لعن شدگان نباشیم، که ما حسینی باشیم و هر روزمان عاشورا و توشه‌مان عبرت کرب‌وبلا باشد. 

سعیده حیه‌در 

انتهای خبر/

اخبار مرتبط
نظرات

آخرین اخبار